خدایا خسته و دل شکسته ام. مظلوم از ظلم و خسته از جهل!
در برابر طوفان ها هم، کم آورده ام. کمکم کن! تا مبهم و مجهول را بشناسم و محبوس در زندان آهنین تن نباشم! اینها را شهید چمران در مناجات نامه ی خود آورده است.
پدرش ابراهیم نام داشت و خدا در ۴۴/۱۰/۲۳ نادر را به او داد.
اهل آبادان بودند. پدرش کارمند پلی اکریل، مادرش خانه دار و نادر هم تا دوم متوسطه درس خواند و در کنار ،ریاضی، فیزیک و سایر دروسش، هم خوشنویسی می کرد و هم طراحی!
در مسلک رفتاری اش صبر ،قناعت ایثار و فداکاری آمده است. اینها شاخصه های عروج است.
یعنی اگر می خواهی طوری طلوع کنی که غروب نداشته باشی، باید همینطور باشی تا اگر هم غروب کردی، غروبی باشد دل انگیز.
نادر و دوستانش، مثل ستارگانی درخشیده و ظلمات شب را برای ما روشن کردند.
آنها شهد گوارای وجود را نوشیدند و خدایی شدند و رفتند.
آنها عطش وصل پرودگار داشتند و شاید هم خدا آنها را برای خودش گلچین کرده بود.
آری! نادر شتاب کرد. چون شنیده بود، قافله آخر الزمانی در راه است و دو راه بیشتر ندارد! یا با آنها همراه شود و یا بماند و فانی شود.
آری! آنها مرگ را نچشیدند، بلکه آن را تعقیب کردند و به جای مرگ، جاودانگی سراغشان آمد .
او زیر خیمه ی حسین ( علیه السلام ) زمان، علی اکبر بود، برای خمینی!
نادر در بیست و دومین روز فروردین ۶۲ در اهواز بر اثر اصابت ترکش، در حالی که پاسدار وظیفه بود، به شهادت رسید و پیکر مطهرش، در گلزار شهدای شاهین شهر آرام گرفت.
نادر شهادت را هنر می دانست و واقعاً هم هنرش را داشت. ای کاش ما هم هنرمند شویم!
روحش شاد.