یکمین روز اسفند سال ۳۵ ، در منزل محمد آقا پناهی در درچه پسری به دنیا آمد زیبا رو که وی را مهدی نام گذاشتند. پدر مهدی شیشه بر و از اهالی بومی منطقه درچه بود.
مهدی در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. در کنار درس خواندنش تئاتر کار می کرد و هم به هنرهای تجسمی و کار با چوب سرگرم بود.
شغل اصلی اش برقکاری بود که در یکی از موسسات آموزشی آن را آموزش دیده بود.
اگر هم وقت آزاد پیدا میکرد به سلامت جسم می رسید و کشتی می گرفت.
اما مهم تر از اینها، این بود که زمان امتحان فرا رسیده بود و باید می رفت!
کاری نمی شد کرد. او بالاخره دانشگاه قبول شده بود و باید می رفت تا مدرک عاشقی اش را بگیرد.
کنکور این دانشگاه ورودی های خاص خودش را دارد و خروجی های خاص تر! گویا فقط نخبگان از آن خارج می شوند.
برای پدر و مادر خوشایند است، پسری زیبا، با ادب با صفا و صمیمی داشته باشند، وقتی نگاهش میکنند دلشان ضعف برود.
اما دلچست تر و خوشایند تر اینکه چند سال انتظارش را بکشی وقتی می آید، از آن قد رعنا چند تکه استخوان بیشتر نمانده باشد. آن را هم سمت آسمان بگیری و بگویی «اللّهم تَقَبَّل منّا القَلیل»!
مهدی هنرمندی بود که برای هنرمندان پیام های ویژه ای داشت.
می گفت: مواظب ایمان خودتان باشید.
گفته اند وصیت نامه شهید سند ایمان اوست. پس این وصیت نامه برای ما درس های نهفته بسیاری دارد.
مهدی مخزن حقایق و اسرار شده بود و منتخب برای رفتن!
این وعده ی خداست که می گوید: شهدا زنده هستند و پیش خودش متنعم!
این یعنی اینکه رفتار ما را می بینند و می شنوند و در قیامت از حق الناسی که نسبت به خونشان کردیم، سوال خواهند کرد.
مهدی در تاریخ ۱۰/۱۰/۱۹ در حالی که به عنوان بسیجی در جبهه حضور پیدا کرده بود، بر اثر اصابت گلوله مستقیم در دزفول به شهادت رسید و در گلزار شهدای اسلام آباد درچه آرام گرفت.
روحش شاد.