هنر وقتی با تعهد و یا مذهب در یک جا جمع شود کارهای بسیار بزرگی می کند.
هنرمندی که خود را در او باز یافته است، خود را در محضر لاهوتیان می بینند و ملائکی که با یک اشاره ی لولاکی، آسمان را شکافتند و بانگ از شقایق تا قمر سر دادند تا آسمان هفتم رفته اند.
بهمن ۵۷ درست چهار روز قبل از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی بود که در مسجد کمشچه برخوار و بر اثر اصابت گلوله مزدوران رژیم شاهشاهی، همزمان با ورود کدخدا زاده ی مخالف انقلاب به مسجد به شهادت رسید.
مصطفی، تعزیه خوان بود و هنر را در قالب تعهدش به کار گرفته بود.
او در هشتمین روز آبان ۲۲ چشم به جهان گشوده بود و از هفت سالگی در برنامه های خاص مذهبی شرکت داشت. پدرش قاسم او را به مکتب برد تا قرآن و نهج البلاغه را فرا گیرد.
برای تامین مخارجش بافندگی و بنّایی می کرد.
آغاز جوانی با بیان نکات روشنگرانه افکار مردم روستایش را به نکات نورانی اهلبیت آشنا می کرد.
همین بصیرت بالایش را در وصیت نامه باقی مانده از وی می توان دید آنجایی که نوشته بود: طوری فرزندانتان را تربیت کنید که با خدا و قرآن باشند و در جلسات قرآن شرکت کنند.
او در میان ظاهر و باطن مانده بود.
او سببی بود که آسمان و زمین به هم برسند.
چشم ظاهر بین ما بدنی پیچیده در کفن می بیند اما دل او بهشت رضوان را.
روحش شاد.