درست است که یکم شهریور ۴١ در تهران و منزل حاج یداله به دنیا آمد اما نجف آبادی ها خوب می شناسندش. خانواده اش نجف آبادی هستند.
او را فرج اله خطاب کردند. هشت کلاس درس خواند و بعد از آن هم به بازیگری به عنوان رشته هنری روی آورد و برای تأمین مخارج زندگی هم به مکانیکی پرداخت.
به غیر از اسلام و قرآن به چیز دیگری فکر نمی کرد و صلاح انسان ها را نهفته در قرآن و مکتب می دانست؛ در وصیت نامه اش هم همگان را به ترویج این امر الهی دعوت کرد.
:نوشت در این راه از بذل جان و مال دریغ نکنید و حسین گونه راه شهیدان را ادامه دهید.
بی تفاوت نباشید.
او فریادی که باید به سر دشمن بلند کنیم را جاودانه می دانست. به اذان به عنوان طنین موسیقی بهشتی توجه داشت و آن را موجب بلند شدن ضرب آهنگ دل می دانست.
او فرزند انقلاب بود و ودیعه دار تمدن دینی فردای جهان.
با وجود سن کمش، جلوی آنهایی که مبنای ولایتی افکارش را قبول نداشتند، ایستاد.
او زیر علم سید بزرگی به نام روح اله الموسوی ایستاد و سربازی دین کرد.
او تعریف آزادی را ذیل جمهوری اسلامی می دانست و رابطه اش را در فرهنگ دین قابل معنا! بالاخره عملیات محرم بود و منطقه موسیان!
فرج اله بود و شوق وصل! پروازی هنری می خواست.
پانزده روز از آبان ۶۱ گذشته بود.
که فرج اله در منطقه موسیان بر اثر انفجار جاودانه شد و تمام بدنش سوخت.
روحش شاد.