عکسی دیدم از چهره معصومش هنگام شهادتش! او را مسافر جنت نعیم یافتم که بال ملائک فرش قدومش بود و ملائک در عالم بالا تبرک می جستند و من از مقامش بی خبر!
آران و بیدگل را می توان شهری هنرمند پرور مخصوصاً در تئاتر دانست. تئاتری هایی که بهترین اجرایشان میدان شهادت بود .
علی محمد برادران را میتوان شهاب شب شکن نامید. این فرزند ذکور حاج حسن، هم درس می خواند و هم قالیبافی می کرد.
هنر دوست بود و همین باعث شد با دوستانش به تعزیه و تئاتر هم برود.
در سن کم، تعزیه طفلان مسلم را شبیه خوانی می کرد. قدیمی ها هنوز گریه های کودکانه اش را به یاد دارن.
علی محمد که زاده ی یکمین روز بهار ۴۶ بود، آرام آرام باید نوای «ارجعی الی ربک» سر می داد.
جنگ شروع شده بود و این کارخانه انسان سازی مرد ره می خواست.
پایش را در ره عشق استفاده کرد و دلش را دریچه ی وصول به ملکوت و از این شاهراه عروج کرد.
خیلی عارفانه و به مقتضای سن کمش وصیت نامه ای نوشت و مردم آران را به حفظ سنگر مسجد فراخواند. او نماز جمعه را باعث وحدتشان و شهادت را حرکتی با عزت می دانست و نوشته بود اگر جامعه شهادت نداشته باشد، یعنی ناقص است.
اینها را نوشت و پدر و مادر و خواهرانش را هم به تقوا و تبعیت از رهبرشان توصیه کرد.
اینها را حدود ساعت ۱۰ نوشته یعنی خلوت و سکوت شب را با هم در آمیخته و بهترین ها را آورده است.
مدتی بعد در اواخر بهمن ماه ۶۴ به آرزویش رسید و تندیس والفجر هشت را در منطقه فاو از آن خود کرد و سپس در گلزار شهدای امامزاده محمد هلال ابن علی آرام گرفت .
روحش شاد.