از شهدای عرصه تئاتر بود! علی اکبر امامی را میگویم.
سال ۴٣ که به دنیا آمد گویا حاج محمد علی می دانست که پسرش با بقیه تفاوتی دارد!
آرام آرام این تفاوت ها بیشتر نمود می کند.
در روستای بیستگان کمی آن طرف تر از زرین شهر و در حاشیه زاینده رود، به دنیا آمد! همانجا رشد کرد و طی مسیر!
تا پایان دوره راهنمایی درس خواند اما افسر ارتش روح …. بودن را مقدمه رسیدن به ظهور می دانست. لذا رزم جامه پوشید و به عنوان پاسدار وظیفه راهی پادگان روح ا… شد.
شربت وصل را آنجا نوشید و لاجرم وقتی این شربت را نوشید باید ترک سر میکرد.
آری علی اکبر روحش در ملکوت است و جسمش اتمام حجتی برای ما !
او از سنخ نور بود و به منشأ نور هم بازگشت.
بازیگر خوش نقش تئاتر بود، شوق وصال یار داشت، و میدانست تا فدا نکند دوست داشتنی ها را، شراب وصلش نمی دهند.
دوست داشت شهد دائم وصال را بگیرد و بنوشد و بشود «عند ربهم یرزقون»
رفت و در سیزدهمین روز آبان ۶۲ در مریوان بر اثر اصابت ترکش شد کبوتر خونین حرم! عاشق شد و آنجایی که توان پرواز نداشت به شوق حریم امن پرواز کرد!
او شهر را سراب می دید و این منظومه فکری اش بود.
در وصیت نامه اش آورده بود: بدانید این پیروزیها در سایه ایمان و توجه به خدا و ائمه معصومین و زیر توجهات ولیعصر (عج) است.
لذا باید این ایمان را زیاد تر کرد و قدر آن را دانست.
پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای بیستگان آرام گرفت و شد چراغ راه همشهریانش.
روحش شاد.