header

در چرخه فرآیند محور یاوران هنری انقلاب اسلامی «چفیه» تلاش می کنیم دنیا را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم.

امروز: ۲۵-۰۶-۱۴۰۳

شهید هنرمند اصغر باغ بیدگلی

زمان شهادت: 1362/12/10

همه ی چشم ها متوجه توست، و نگاههایی که حرف میزنند، لبخند… و آنگاه که از پیچ وخم کوچه های تنگ شهرت می گذری، تو را صدا میکنند.
اصغر را بیدگلیها میشناسندش! پسر حاج حسین باغ بیدگلی!
سومین روز بهار ۴١ به دنیا آمده بود.
نقاشی می کرد همزمان با رشدش!
دوران انقلاب ،در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت فعالی داشت.

تا پایان دوران ابتدایی درس خواند و بعد وارد بازار کار شد.

خوش اخلاق بود و همین شده بهترین خاطراتش پیش خانواده!
چهل روز بیشتر نبود که ازدواج کرده بود آن هم با دختر مورد علاقه اش، که بند پوتینش را محکم بست و راهی منطقه عملیاتی شد.
حالا شده بود عملیات خیبر و باید طرح زیبای زندگی را نقاشی می کرد.
قلمش سلاح و خونش رنگ نقاشی!

دهمین روز اسفند ۶٢ بود که در منطقه خیبر جاودانه شد و نقش زندگی زد و پیکرش در امامزاده هادی علیه السلام بیدگل آرام گرفت.
با نگاه به عکسش فهمیدم! آن هم روبروی مزارش!
البته با همان نگاه های همیشگی که هیچ وقت نتوانستی آنها را بفهمی؛ یعنی هیچ وقت نخواستی بفهمی. اگر هنوز مهربانی، خانه دلت را ترک نکرده باشد، میفهمی که در نگاهش، هزاران فریاد است و در سکوتش!

نگاه میکنم! شرم میکنم!
سرم را پایین می اندازم. میخواهم از نگاهش بگریزم. اما او در من حضور دارد؛ در دلم، ذهنم و…

سرم را پایین می اندازم. دنبال چیزی میگردم .

چند قدم آن طرف تر، سطلی شکسته افتاده.  اول خجالت می کشم که آن را بردارم. باز هم به دور و برم نگاه می کنم هیچکس نیست من را ببیند؛ همان طور که هیچ کس نیست تا منظورم را بفهمد! آهسته برمی خیزم.

سطل را پر از آب میکنم و روی سنگی سیاه میریزم!

اصغر در وصیت نامه اش فقط خدایی نوشت: بارالها! از چه و چگونه شروع کنم بهتر است. با کلام خودت شروع کنم:« و برای خدا حق جهاد در راه او را به جای آورید!»

روحش شاد.