header

در چرخه فرآیند محور یاوران هنری انقلاب اسلامی «چفیه» تلاش می کنیم دنیا را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم.

امروز: ۱۸-۰۶-۱۴۰۳

شهید هنرمند احمد ابوالحسنی پور

زمان شهادت: 1367/03/04

داشتم عکسش را نگاه می کردم. انگار که سالهاست می شناسمش نقش غربت را روی عکسش نتوانستم بیایم . انگار سالیان سال است با او مانوس شده ام، حتی او را بیشتر از خودم میشناسم چشمانش فانی و نگاهش باقی است.

احمد ابوالحسنی پور را می گویم.
۱۷۰ روز از آغاز سال ۴٧ میگذرد و تقویم تاریخ ۴٧/۶/۱۵ را نشان می دهد.
نخستین صدای دنیایی احمد در منزل حسن آقا در شهرستان آران و بیدگل گوش نواز شد پدرش به حکم نام پیغمبر خاتم اسم وی را انتخاب کرد و حاجی شهر بعد از اذان در گوشش احمد را صدا زد. شاید حلقه وصل آشنایی ما هم همین باشد این خانه مهبط اوست اما خانه وصلش که نیست. کم کم رشد کرد و مدرسه رفت … احمد خیلی سریع تر از سنش رشد میکرد گویا روح سرکش او نیز برای آزادی از کالبد دنیایی اش شتاب داشت .

به فعالیتهای هنری علاقه زیادی داشت و همین شد که موسیقی و صدای خوشش را به خدمت اسلام وانقلاب گرفت.

احمد هم متعهد بود ، هم انقلابی و هم اینکه الگویی بود برای بقیه هنرمندان خانواده اش می گویند آوای زیبایش هنوز در گوشمان می نوازد. از طرفی شور جوانی داشت و باید می رفت. چون دانشگاهها باز شده بود ولی چه کند که کنکور این دانشگاه شرط سنی دارد و احمد کوچکتر است. هر طور بود یکی دو تا کلاس عشق را با هم همزمان طی کرد و خود را به شلمچه رساند. در دانشگاه شلمچه هم صدایش مثل بلبل گوش نوازی میکرد و شده بود فرهنگ ساز آن منطقه رزم جامه را هم در میدان فرهنگ و هم میدان جنگ به تن داشت . در بعد فرهنگی بسیار به حفظ وحدت تاکید داشت تا آنجا که در وصیت نامه اش هم نوشته بود.

«اما باید بدانید که استکبار جهانی در صدد از بین بردن وحدت و تضعیف ایمان مردم به هر صورت که باشد است و شکست رزمندگان اسلام را در تضعیف روحیه شما دیده اند و همین طور که خودتان می دانید جنگ با کفر فقط با اسلحه توپ و تانک نیست بلکه نیروی ایمانی است که شماها دارید و تضعیف ایمان شما یعنی شکست اسلام و رزمندگان اسلام که مسئولیت آن با شماست و در صورتی میتوانید از این کار جلوگیری کنید که نگذارید دشمن در درون شما نفوذ کند و با شایعه پراکنی ها شماها را دلسرد کند.» روزها میگذشت و پروانه ی قصه ما باید دگردیسی میکرد لباسی که به تن داشت برای جسمش و جسمش برای روحش کوچک شده بود کالبدش دیگر قواره روحش نبود. روحش میخواست پیله تن را بشکافد و رو به آسمانها رود.

کم کم خانواده اش دچار دلهره می شدند انگار چیزی به آنها الهام شده است و این جگرگوشه رفتنی هست. تا اینکه در تاریخ چهارم خرداد ماه ١٣۶٧ پیله اش از درخت زندگی افتاد و آزادانه پرواز کرد. کالبد احمد، ده سالی را در خاکهای شلمچه ماند و چشمان عزیزانش را منتظر گذاشت اما پس از آن در یک عملیات تجسس پیدا شده و این گمگشته عزیز خانواده، به دیار خویش بازگشت و در جوار حرم امامزاده محمد هلال ابن علی ابن ابیطالب (علیه السلام) جاودانه شد.

روحش شاد.