۵۲/۹/۷ بود و منزل حاج ابراهیم حاج هاشمی شوق وصف ناپذیری داشت!
حسشان نشانه ی خدایی شدن بود! از این رو پسر خدادادیشان را آیت اله نام نهادند
دوران رشد و تحصیلش را تا پایان راهنمایی در روستای اسفرجان شهرضا سپری کرد و برای دبیرستان عزم شهرضا کرد.
طراحی و گرافیک دو هنری بود که در اوقات فراغت به آنها می پرداخت و خودش را با آن سرگرم می کرد.
دیپلم را که گرفت، در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته و راهی سنگر علم شد. در ایام انقلاب هم، پای ثابت تظاهرات بود. هم درس میخواند و هم به فعالیت هنری اش می پرداخت و مشق عشق می کرد.
سه سالی که دانشگاه بود، با طی کردن یک دوره اجباری از سوی جهاد دانشگاهی دانشگاه صنعتی اصفهان، عازم جبهه شد. بعد از آن هم، دوره های نظامی را طی کرد و داوطلبانه عازم جبهه جهاد شد. آیت اله در وصیت نامه اش آورده: «گام شهادت را در مسیر خدایی شدن یک فریضه می دانم و این مایه شکر ماست که در این راه به شهادت برسیم! درخت انقلاب برای سیراب شدن احتیاج به خون دارد و الهام از مکتبش چگونه اندیشیدن و چگونه انتخاب کردن را یاد داد.» او عشق به خانواده را با عشق خدایی معامله کرد و و به جبهه، حجله گاه تازه دامادانِ مسند عشق و خواستگاهِ عاشقان رفت.
از دوستانش خواست، هیچ گاه از خط امام و اسلام منحرف نشوند. از اطرافیانش هم خواست، هیچ گاه به او ناکام نگویند، چرا که کامش در ریختن خونش بود. پدرش حاج ابراهیم قبول کرد، اسماعیل خود را به منا و مسلخ عشق ببرد و مادرش به سان هاجر جز مطبع تقدیر الهی نبود. آیت اله حاج هاشمی در ابتدای راه عشقی پای نهاده بود که انتهایش معامله جان و خون بود.
والفجر ۴ ابتدا، و انتهایش شهادت در فاو، در والفجر ۸ بود!
۶۴/١١/٢۵ که فاو تسخیر شد، گلوله ای آمد و آیت اله را به آرزویش رساند و پیکرش پس از تشییع توسط دوستان، آشنایان و همشهریان در گلزار شهدای شهرضا به خاک سپرده شد.
روحش شاد.